سلام.الان ساعت ۴:۳۹ بامداد و من خودمم نمیدونم دقیقن میخوام چی بنویسم.الان همه چراقها خاموشه .خدایا چی بنویسم.راستی ۹ خوداد تولدم.۱سال از عمرمون گذشت و ۱ سال به مرگ نزدیک شدیم.میخواستم یه جشن بگیرم تو خونمون ؛ دوستامو دعوت کنم آخرشم یه پیتزا بشون بدم حال کنن.اما دیدم هم تو امتحانا هستیم هم واقعا حس و حالش نیست.خلاصه ... .موضوی بعدی راجع به ۱ سری افراد بی شخصیت مثل شمیل؛مثل همسایه کناری ما؛مثل همسایه روبروی ما.اون شمیل که البته تقصیری نداره درست تربیت نشده فقط بلده بگه من بچه لشکر آبادم یا دهنشو این مستراب باز کنه به من بگه دهنتو عین زن ... باز نکن.مرتیکه گنده بک خجالت نمیکشه.البته ناگفته نماند که من و دوست عزیزم علی توی اون مدتی که خیابون ۲۰ بودم دهن عمو شمیل رو عنایت فرمودیم.پس این از شمیل که هم بی تربیته هم بی شخصیته هم معلوم نیست کی تخمشو انداخته.اون همسایه روبرومونم که دیگه دست هرچی عرب از پشت بسته.مرتیکه عوضی میاد تو کوچه میشاشه.اینم یک موجود مسخره.و همسایه بقلیمونم که یک انگل به تمام معناست.من چیزی در موردش نمگم... فقط در همین حد بدونید که یک موجود غیر اجتمایی؛انگل؛پفیوض است و به عقیده من مفت زندس.به عقیده من آدم همیشه باید از حرفاش نتجه گیری کنه:و من هم نتجه میگیرم که اینها رو باید به بیابانی دور دست منتقل کرد و انقدر بشاشن و با عرض پوزش برینن تو دهن همدیگه تا سیراب بشنو یه روزی بمیرن.متا سفانه ار این اناگل(جمع انگل)در مملکت ما زیاده. یه چیز دیگه اینکه ما زیاد عمر نمیکنیم پس سعی کنید خوب زندگی کنید؛ تا از زندگیتان لذت ببرید
موفق و پایدار باشید:محمد