زندگی آنچنان هست که زندگانی باید کرد

زندگی پاورقیست ، جستجو بایدکرد

زندگی آنچنان هست که زندگانی باید کرد

زندگی پاورقیست ، جستجو بایدکرد

به نام آنکه آشنایی را در لبخند و جدایی را در اشک آفرید


بابا این چت اجب دنیای عجیبیه . امروز تمام آرچیو مسیج های دوستم ( رضا کرم زاده ) رو خوندم . از آرچیو مسیج های دو نفر واقعا خندم گرفت !!!!! راستی رضا جون خیلی ادعای مخ زنیت میشه  ....ها ... کی مخ دنا و نگار رو واست زد عزیزمعمم ۲ ماه پیش آمده بود بم گفت بیا یکم از تریپای مخزنی رو بم یاد بدهولی دمت گرم ؛ خیلی خندیدم به اون حرفی که گفته بودی من اگه بخوام مخ جنیفر لوپز هم میزنمبه هر حال یه روز شاگرد میزنه رو دست استاددر ضمن خانوم دنا ؛ باشه تو همه چیزو به من دروغ گفتی اینم بگم من نه نسبت به تو علاقه داشتم ؛ نه دارم و نخواهم داشتاگه داشتم مختو واسه رضا نمیزدم...
راستی رضا من کی به تو گفتم بیا شعراتو بنویس تو وبلاگم!!!!اولن تو اون شعرایی که آفلاین میزاری یه سری شاعر سرودن که داریوش اونارو خونده حالا تو الکی خودتو شاعر کردیمن بت گفتم اگه دوست داشتی بیا تو وبلاگ مطلب بنویس!همین! خانوم امیری ....:((((((((((((:
وای این کانون زبان هم واسه ما دردسر شدا!!!با یه دردسری ثبت نام کردم . افتادم با این رضای خل:((((((((کی حال داره تو این گرما بره تا کانون! حالا ببینیم چی میشه ...

فریاد می زنم ،
من چهره ام گرفته !
من قایقم نشسته به خشکی !
مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست ،
یک دست بی صداست ،
من ، دست من کمک ز دست شما می کند طلب،
فریاد من شکسته اگر در گلو ، وگر
فریاد من رسا ،
من از برای راه خلاص خود و شما،
فریاد می زنم
، فریاد می زنم!!
چ

 عزیز دل هر چقدر دنبال کلمه‌‌ای ،  واژه‌ای چیزی جستم که برایت بگویم ، نیافتم .

زبانم به طور کامل وامانده‌ست در این هیاهو ، در این شرم .

امروز آنچه برایم نوشتی ، شاد و غمگینم کرد . ترس از آینده و شیرینی رویایی که دست یافتنی نموده .

به هر حال دل به قایقی بی پارو سپردن و به دریا زدن ، شاید دیوانگی باشد ، اما

اگر در این هنگام دیوانه را دیوانه ای دگر همراه و همگام باشد چه ترس از بی مرامی‌های امواج .

می‌تپد ، قلبم ، برای تو . برای شنیدن صدایت ، برای نگاه کردن در چشمانت


پایان یک کابوس Ctrl+Alt+Delete


عشق همیشه و به هر حال زیباست زیرا عشق است.آتش همه جا یکسان شعله میکشد خواه در محرابی مقدس باشد خواه در دکه کفاشی.خواه مشت علفی در گوشه خانه ای.عشق نیزآتش سوزان است که یک روز به تو بگویم دوستت دارم .تا به اعجاز این کلام سراپا دگرگون شوم.وجاذبه کهربایی پیدا کنم .از چهره خود نوری برتافته ببینم که صورت تو را هاله دار در بر گرفته باشد.
حتی در ناچیز ترین عشق ها نشانی از ناچیزی نیست.اگر جز این بودخدا عشق را برای همه آفرینندگان خود نمی خواست. این اعجاز عشق است که ازرش هنر طبیعت را بالاتر میبرد.
واقعا میخواهی عشقی را که به تو دادم با جملات و کلمات زیبا برایت توصیف کنم .و برای بیان آن به سراغ سجع و قافیه بروم می خواهی این مشعل را سیلی خور طوفان کنم تا دفتر دلهای پر هیجان خودمان را در برابر دیدگان آرزومندان گشوده باشم .
نه من این مشعل را به جای بالا گرفتن در پای تو می افکنم زیرا نمیخواهم راز عشقی را که در زوایای دلم پنهان کردم و دور از نامحرمان نگاهش داشته ام با نطق و خطابه برای محبوبم فاش کرده باشم


.

ای عشق، شکسته ایم، مشکن ما را

اینگونه به خاک ره میفکن ما را

ما در تو به چشم دوستی می بینیم

ای دوست مبین به چشم دشمن ما را


عشق

در پی  آن  نگاه های  بلند

حسرتی ماند  و 

آه های  بلند



گر بدانی حال من ؛ گریان شوی بی اختیار
ای که منع گریه بی اختیارم می کنی

یه سری مطلب طنز هم بگیم :


 اینم اولیش :

  گفتم ای یار ... گفتی زهرمار

  گفتم ای نور ... گفتی مرده شور

  گفتم از غم تو بیمارم ... گفتی به من چه! مگه من پرستارم؟


۲ اصل اساسی دختربازی:

  - قرار

  - فشار

  - فرار 
به خدا این مطالب جهت طنز ؛ جدی نگیریدشون

  ای که از کوچه ی معشوق ما میگذری

  کون لقت! بگذر...کوچه ی ما بن بست است!

ببخشیدا ۱ مقدار بی ادبی شد : ولی خیلی شعر باهالیه


 

از مرگ عزیزان چه بگویم؟ گله ای نیست گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست؟
وقتی نتونی با اونی که میخوای باشی ولی به هر دلیلی نباشی جیزی جز .... و واقعا هم باید گفت :دیگر گله ای نیست گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست؟
خدا ریشه هرچی آدم ... بسوزونه
بچه ها من این مطالب رو که نوشتم فکر کنم حدود۲-۳ساعت طول کشید . البته مدام نمینوشتم هی یه چرخی میزدم تو خونه بعد یه سری چیز مینوشتم .... باز ...
سعی کنید تا آنجایی که میتونید به کسی دروغ نگید ...
شاد باشید ...

نظرات 2 + ارسال نظر
سمیرا یکشنبه 7 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 08:42 ب.ظ

سلام و ممد داری اون روی سگ من رو بالا میاری ها و اینکه من الان اصفهان هستم من سمیرا هستم

گلناز جمعه 12 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:37 ب.ظ http://w.w.w. mamad. blogsky. com

سلام خوبین شاعر می گه عشق یعنی دیوانگی .عشق یعنی بودن اما بی نفس رفتن از روی محبت چون ژرنده در قفس عشق یعنی بی می از نی ژر شدن لحظه ای با یار هم محمل شدن ............. من دیوانه ام از عشق تو بیگانه از بودنت شاید کنار گوشه ای با تو دلم ساکت شود در منزلت سا کن شود با یک هجای صحبتت هر مشکلم اسان شود بودن کنار کوی تو از عا لمی بهتر بود مجنون چه داند عشق من لیلای من زیباتر است فرهاد اگر اگه شود شیرین او ویران شود من در کنار کوه او یک لحظه ساکت می شوم


بگو با من چرا اینگونه ژروا می کنی از تمام بودنم یک لحظه ژیدا می کنی تا بگیری مشکلی انگه تماشایم کنی من ندارم جز بدی از من مخواهید نیک را کوزه را بشکسته ام تا یاز او را بنکرم



گر بیایی میروم گر روی من رفتهام گر مرا ژیدا کنی گم می شوم گر گم شوی جویم تو را
رفتنم هرگز نبود از بودنت رفتن تو باعث این کار شد عاقبت از عشق او مجنون شدم عشق لیلی باعث این کار شد
گر نبودم عاشق اما صادق بودم در نگاه عاشقان
سادگی را شیوه رندان مدان
از مخواه عاشق شوم انگه که عاشق می شوم از عشق او ویران شوم
هر لحظه که تو خدا حا فظی می کنی من برای لحظهای میمیرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد