زندگی آنچنان هست که زندگانی باید کرد

زندگی پاورقیست ، جستجو بایدکرد

زندگی آنچنان هست که زندگانی باید کرد

زندگی پاورقیست ، جستجو بایدکرد

گل گندم گل زیبایی هاست ای دریغا که همه مزرعه آفت زده است

 

این روز ها خانه تکانی می کنم

 

دلخوشی هایم هنوز پراکنده اند

 

خاطراتم روی بام نمناکند و نگاه که می کنم ...

 

همه اشان  روی بند است ، خیس خیس .

 

و من منتظر که طوفانی ، بادی ، نسیمی ، بوزد

 

فقط بوزد .

 

  خدا را شکر که وزید آن هم در فصلی که وزیدنش جای بسی تعجب داشت  خدا را شکر که وزید

 

دنیا به حدی بی ارزش است که حتی لیاقت ناراحت شدن هم ندارد 

 

                 لیاقت افسوس  اشک  .... و

نقطه ی صفر دنیا را ترجیح می دهم

 

جدول مندلیف

 

ردیف بی نهایت ،گروه غیر ممکن ها

 

باید

ب
ر
م
.
.
.

هیچ کس لیاقت دوست داشتن و چیزهای فراتر از آن را ندارد

 

تبر به پشت درخت جوان فرود آمد
چنان گریست که هیزم شکن پشیمان شد
به خویش گفت : از این روزی سیه چه سود
دریغ چند توان خورد نان خون آلود.
درخت گفت : بزن، گلایه ام زجور تو نیست
شکایت از تو ندارم ، حکایت دگری است
مرا گلایه از این تند تیز چالاک است
که دسته تبر از ماست
جگر زجور جگر گوشه ای مرا چاک است .