قفس تنهایی
چون قناری بی تاب
در قفس می رقصید
و ترک بر می داشت
موسیقی درد مرا می انباشت
و غم تازه تری را به دل من می کاشت
این چه ابریست که دنیا همه جا بارانیست !
سلام
پریروز کار داشتم امدم تهران از اونور هم کله کردم دیشب امدم بستان آباد پیش پدر سوخته ی بزرگ
الان هم امدیم کافی نت ... علی جرفی و احسان و خر بزرگ ( ابراهیم ) در گیم نت مشغول بازی کانتر
اینجا تو بستان آباد اگه کسی روزه خواری کنه بجای اینکه بگیرنش شلاقش بزنن باید قبر بکنه !
نیم ساعت پیش هم بارون زد
هوا توپ
فلن بی خیال دانشگاه . احتمالا ۱ هفته دیگه از اینجا میرم تهران واسه ی ادامه کارام بعدشم میام اهواز
مردم اینجا خیلی گلن .
یه لحظه وایسید . آقای پیشوا هم الان تماس گرفت . سلام رسوند خدمتتون .
امشب با بچه ها میریم تبریز فردا اردبیل پس فردا آستارا ... پسین فردا سرعین ... خلاصه ...
جای همه ی شما دوستان خالی ... دوستان به جای شما
خداحافظ.
لحظه رفتن تو
دل من سخت گرفت
چشمم آن لحظه دگر شوخ نبود
خیره بر دیده ی سوزان تو ماند
خیره بر دست قشنگ تو که لاقید خداحافظ گفت
قلب من نرم قدمهای ترا تا دم درگاه وداع تلخ شمرد
شهر نارنج و بهار تو به جانم پژمرد
دلم از من پرسید
شاید عاشق شده ای
شاید این صورت بی پرده ی توست
شاید او می داند
که تو هم گیر و اسیر دل و درگیر تفال ماندی
شاید از درد به خود می پیچی
بی تو آغاز سفر دیر رسید
بی تو پایان سفر زود رسید
تو چه زود آخر و آغاز سفر را به دلم چسباندی
راه بی آخر من آخر بیراهه ی من
من به این راه پر از دلهره بی توشه به راه افتادم
گرچه از آخر این شوخی می هراسیدم
من به چشمان تو اکنون نگران می نگرم
و به آن خنده ی تلخ
روی لبهای قشنگ تو که چشمان مرا می سوزد
زندگی می گذرد
خنده ی سرد تو هم می گذرد
این دو خط شعر و دلی تبر زده جا می ماند
شوخی تلخ من این لحظه دگر پایان یافت
پای تردید تو تا مرز جنون من و زهر خنده ی تو
پای یک شوخی سرد
پای نفرین تو ام
آخرین حرف مرا حال شنیدی تو عزیز
می توانی بروی !
گوشیم چند روزه روشنه میتونید تماس بگیرید . موفق باشید
امیدوارم به همه ی آرزوهاتون برسید .
سلام
امیدوارم همه خوب و سلامت باشن
تو این ۲ ماه اخیر ! واقعا سرمون خیلی شلوغه . گوشیمونم که در جریان هستید که حدود ۳ هفتس خاموشه
دیگه شرمنده وبلاگ رو نمیتونیم زود به زود آپدیت کنیم میدونم روزانه خیلی ها به خاطر این امر تلف میشن ولی خوب دیگه ... !
واقعا از دولت مهرورزمون به خاطر بستن روزنامه کفر و باطل شرق کمال تشکر را داریم !
اینم مخصوص امیر تیامو == > تیامو تیامو تیامو ... میسون
یه جریان واستون بگمو برم :
علی تمساح و ممد بولداگ با ماشین آمدن دره خونمون خلاصه داشتیم دم در صحبت میکردیم به قول خودشون یه زیدی آخر خیابون آمار داد ! اینم عین سگ بکسوباد کرد رفت سمت دختره ! تا شروع کرد به چرت و پرت گفتن دختره به علی تمساح گفت خفه شو شما وحشیا که با ماشین این کارارو میکنید ملوم نیست سر یه دختر چه بلایی میارید
موفق باشید .