زندگی آنچنان هست که زندگانی باید کرد

زندگی پاورقیست ، جستجو بایدکرد

زندگی آنچنان هست که زندگانی باید کرد

زندگی پاورقیست ، جستجو بایدکرد

قفس تنهایی

 قفس تنهایی

چون قناری بی تاب

در قفس می رقصید

و ترک بر می داشت

موسیقی درد مرا می انباشت

و غم تازه تری را به دل من می کاشت

این چه ابریست که دنیا همه جا بارانیست !

بستان آباد

سلام

پریروز کار داشتم امدم تهران از اونور هم کله کردم دیشب امدم بستان آباد پیش پدر سوخته ی بزرگ

الان هم امدیم کافی نت ... علی جرفی و احسان و خر بزرگ ( ابراهیم ) در گیم نت مشغول بازی کانتر

اینجا تو بستان آباد اگه کسی روزه خواری کنه بجای اینکه بگیرنش شلاقش بزنن باید قبر بکنه !

نیم ساعت پیش هم بارون زد

هوا توپ

فلن بی خیال دانشگاه . احتمالا ۱ هفته دیگه از اینجا میرم تهران واسه ی ادامه کارام بعدشم میام اهواز

مردم اینجا  خیلی گلن .

یه لحظه وایسید . آقای پیشوا هم الان تماس گرفت . سلام رسوند خدمتتون .

امشب با بچه ها میریم تبریز فردا اردبیل پس فردا آستارا ... پسین فردا سرعین ... خلاصه ...

جای همه ی شما دوستان خالی ... دوستان به جای شما

خداحافظ.

 

فردا،فردایی نخواهد بود.

لحظه رفتن تو

دل من سخت گرفت

چشمم آن لحظه دگر شوخ نبود

خیره بر دیده ی سوزان تو ماند

خیره بر دست قشنگ تو که لاقید خداحافظ گفت

قلب من نرم قدمهای ترا تا دم درگاه وداع  تلخ شمرد

شهر نارنج و بهار تو به جانم پژمرد

دلم از من پرسید

شاید عاشق شده ای

شاید این صورت بی پرده ی توست

شاید او می داند

که تو هم گیر و اسیر دل و درگیر تفال ماندی

شاید از درد به خود می پیچی

بی تو آغاز سفر دیر رسید

بی تو پایان سفر زود رسید

تو چه زود آخر و آغاز سفر را به دلم چسباندی

راه بی آخر من  آخر بیراهه ی من 

من به این راه پر از دلهره   بی توشه به راه افتادم

گرچه از آخر این شوخی می هراسیدم

من به چشمان تو اکنون نگران می نگرم

و به آن خنده ی تلخ

روی لبهای قشنگ تو که چشمان مرا می سوزد

زندگی می گذرد

خنده ی سرد تو هم می گذرد

این دو خط شعر و دلی تبر زده  جا می ماند

شوخی تلخ من این لحظه دگر پایان یافت

پای تردید تو تا مرز جنون من و زهر خنده ی تو

پای یک شوخی سرد

پای نفرین تو ام

آخرین حرف مرا حال شنیدی تو عزیز

می توانی بروی !

گوشیم چند روزه روشنه میتونید تماس بگیرید . موفق باشید 

امیدوارم به همه ی آرزوهاتون برسید .

 

از گناه فاصله بگیریم ... شیطان در حال گرفتن عکس یادگاری با ماست

سلام

امیدوارم همه خوب و سلامت باشن

تو این ۲ ماه اخیر  ! واقعا سرمون خیلی شلوغه . گوشیمونم که در جریان هستید که حدود ۳ هفتس خاموشه

دیگه شرمنده وبلاگ رو نمیتونیم زود به زود آپدیت کنیم  میدونم روزانه خیلی ها به خاطر این امر تلف میشن ولی خوب دیگه ... !

واقعا از دولت مهرورزمون به خاطر بستن روزنامه کفر و باطل شرق کمال تشکر را داریم !

اینم مخصوص امیر تیامو == > تیامو تیامو تیامو ... میسون

یه جریان واستون بگمو برم :

علی تمساح و ممد بولداگ با ماشین آمدن دره خونمون خلاصه داشتیم دم در صحبت میکردیم به قول خودشون یه زیدی آخر خیابون آمار داد ! اینم عین سگ بکسوباد کرد رفت سمت دختره ! تا شروع کرد به چرت و پرت گفتن  دختره به علی تمساح گفت خفه شو  شما وحشیا که با ماشین این کارارو میکنید ملوم نیست سر یه دختر چه بلایی میارید

موفق باشید .

رمضان هم آمد

 

...

 

استفاده کنید

 

                        .