زندگی آنچنان هست که زندگانی باید کرد

زندگی پاورقیست ، جستجو بایدکرد

زندگی آنچنان هست که زندگانی باید کرد

زندگی پاورقیست ، جستجو بایدکرد

غربت چشمان عاشق

نمی دانم چرا رفتی ؟        نمی دانم چرا ؟       شاید خطا کردم

و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی ،

نمی دانم چرا ؟     با کی ... ؟     کجا رفتی ؟

ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

ولی رفتی و بعد از رفتنت

رسم محبت در غمی خاکستری گم شد

ولی رفتی و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد ، که من بی تو ، هزاران بار در لحظه خواهم مرد

و من با آنکه می دانم تو نامم را از یاد خواهی برد ، هنوز پریشان چشمان زیبای توام

و بعد از این همه طوفان و وحشت و تردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت :

تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو :

پشیمانم ، در راه عشق و انتخاب او خطا کردم

و من ،

و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید

و من در اوج پاییزی ترین روزهای یک دل

میان انتظاری از جنس سنگ سخت

باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

به یاد آرزوهایی که میمیرند سکوتی می کنم سنگین تر از فریاد

شیشه پنجره را باران شست

چه کسی نقش تو را از دل من خواهد برد ؟ ! 

                                               

                              

و خداوند عشق را آفرید

آن هنگام که آن بوته خار بر روی زمین تنها بود

خداوند گل سرخی را در کنارش رویانید

آن گل در کنار بوته خار شکفت

خداوند برگشت و آن گل را با خود به آسمان برد

اما آن گل دیگر هرگز نشکفت

آن بوته نشکفت  آری

آن گل سرخ

ریشه اش را روی زمین جاگذاشته بود

آخر آن گل به آن بوته خار دل بسته بود

در آن هنگام بود که خداوند گریست

گریست و عشق را آفرید

موقع امتحاناسا درس بخونید کله پوکا

البته ۱ کی  نیست بگه تو که لالایی بلدی چرا ... ؟

پیروز ...

یادآور روزهای تلخ

دوشنبه 12 دی 1384 و دوشنبه 14 آذر 1384

امروز هم دوشنبه است !

شما به روزهای تلخ فکر نکنید .

شاد باشید .

عیدتون مبارک .

عنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد

خار خندید و به گل گفت سلام

و جوابی نشنید

خار رنجید ، ولی هیچ نگفت

ساعتی چند گذشت

گل چه زیبا شده بود

دست بیرحمی آمد نزدیک

گل سرآسیمه ز وحشت افسرد

لیک آن خار در دست خلید

و گل از مرگ رهید

صبح فردا که رسید

خار با شبنمی از خواب پرید

گل صمیمانه به او گفت سلام

موفق ، پیروز و سرافراز باشید

در پناه یگانه حامی ستاره های عاشق

نگاه کنید بچه ها چقدر معصوم هستند

راز سکوت را نم نم اشک میداند

                                             و

غم تنهایی عشق را خلوت شب .

ممد چخان الان اینجاست . گیر داده میگه چرا این موزیک را گذاشتی تو وبلاگ ؟ ( با لحجه )

حالا اینم بهانه ای میشه که به چند نکته اشاره کنم .

۱- هیچ دلیل خاصی نداشته که این موزیک رو گذاشتم . همینجوری

۲- تمام جملات یک شعر که در آهنگ خوانده میشه مورد قبول شنونده نیست .

۳- به نظر من شکست در عشق هیچ برنده ای نداره که یه طرفش بازنده باشه .

۴- غرور در عشق معنا و مفهومی نداره و یا اینکه کسی بخواد غرور شخص مقابلش را بشکنه .

۵- خاطره های عشق هیچ وقت تبدیل به خاکستر نمی شوند و نمی میرند .

۶- یه جاش که میگه : کی گفته بود که تنهام وقتی تو رو ندارم منم خدایی دارم

اینم از کم لطفی ما انسانهاست که در مرحله آخر که هیچ کس رو نداریم به خدا پناه می بریم و گرنه در شریط دیگر سخت غافلیم .

پس چرت و پرت زیاد گفته !

شما هم فکر کنید ما بخاطر غلط گیری در متن شعر ، آن را در وبلاگ نهادیم . 

موفق باشید

۳تار

ای زندگی برایم ۳تار میزنی

یک تارش از صعود

یک تارش از سقوط

یک تارش از سکون

و من هرگز رقاص خوبی نخواهم شد

آری ! با تو ام ای پنجه ی تقدیر

من همچنان منتظرم تا ساز را به گوشه ای بنهی

شاید آن هنگام من و او فرصت کردیم در کنار هم دو نخ سیگار بکشیم

رو به روی هم

چشم در چشم هم                          ...                                         .

مجموعه داستانی اعراب و صدام حسین عبد المجید التکریتی

با عرض سلام خدمت شما دوستان عزیز

یکی از دیکتاتورهای جهان اعدام شد  ! ولی به نظر من این عادلانه نیست

اگر اینگونه است باید خیلی از دیکتاتورهای کثیفی که در حال حاضر در حال زیستن هستند نابود شوند . شاید اینجوری بهتر بود که صدام به عنوان یک سمبل زنده نگه داشته می شد

امروز سر جریان اعدام صدام خیلی از عربها رو سوجه کردم . از نگهبانا گرفته تا ...

پدر ممد ساکی موقع دیدن صحنه اعدام صدام اشک ریخته بود ! پسرشم میگت تو خونه تا هفته حکومت نظامیه ! پدرش گفته بود دوست دارم من رو به جای صدام اعدام کنند .

۱ نفر هم هست به نام آقای عامری ( یک عرب به تمام معنا اسکل ) که تا حالا صددرصد سکته کرده . همون موقعی که صدام رو گرفتن ۳ ماه از خونه بیرون نزد و دچار یک افسردگی مزمن شد چه برسه به حالا !

حالا که انقدر به اعراب ارزش نهادیم و درباره آنها مطلب گفتیم خالی از لطف نیست به برخی مسائل که شاید جز تراوشات ذهنی برخی از شما دوستان است پاسخ دهیم .

۱ سوالی که همیشه در مورد اعراب مطرح بوده اینه که چرا هیچ وقت ما یک عرب در کارهای  فنی مهندسی ، اجرایی ، بدنی و ... نمیبینیم .

بسیار مطالب هست که میشه روی این موضوع مانور داد ولی از حوصله این وبلاگ خارج است و من فقط از نظر علمی به ۲ مورد حائز اهمیت بسنده میکنم .

۱- در کارهای که نیاز به هوش و استعداد دارد ، متاسفانه اعراب عزیز به دلیل کمبود شدید آیکیو ( در حد ملخ مرده )  از انجام آنها عاجر هستند .

 حالا ما نمی خواهیم رشته های مهندسی را مثال بزنیم از مشاغل  ساده ای چون بنایی ، کچ کاری ، جوش کاری و ... که به آیکیو پایین تری برای یادگیری این فنون نیازمند است اشاره میکنیم که متاسفانه اعراب دوست داشتنی از یادگیری این فنون به دلیل مشکلات ذهنی عاجر هستند . به طور مثال چه ایران و چه در کشورهای عربی هیچ موقع اعراب توانایی انجام اینچنین کارها را نداشته اند و حتی در خود مکه و مدینه تمام بناهای عظیم مذهبی به دست استادکاران ایرانی و سایر کشورهای خارجی بنا نهاده شده است.

۲- متاسفانه اعراب ناناس ، در کارهای بدنی هم که نیاز به هوش و استعداد بالا ندارد          < ز > زده اند . خیلی مغذرت می خوام که این قسمت را عنوان میکنم ولی بدلیل اینکه ذهن اقشار عمومی دچار تشویش نشود ، در گریزی کوتاه به این مسئله خواهم پرداخت .

از آنجایی که اعراب دارای غریزه وحشناک جنسی هستند و کلا موجودات بسیار هات و سکسی محسوب میشوند ، واقعا به سختی می شود در طول شبانه روز ، اندک روغنی را در کمر آنها یافت .

 ما نمی خواهیم نیاکان آنها را مثال بزنیم ، در همین نسل امروزی که بدلیل مشکلات مالی به یک زن اکتفا می کنند ، ناگزیر به سبب فعال شدن غریزه ی جنجال برانگیز جنسی از خود بی خود شده و زمین را به زمان می دوزند .

خوب مسلما از شخصی که حداقل روزی ۲ بار سکس انجام می دهد نمی توان انتظار داشت که کلنگ به دست بگیرد و بر دیوار بکوبد و یا فرقانی را پر از شن و ماسه کند و مسیری را طی کند . خوب تقصیری هم ندارند چون نه حس و حالی دارند و نه روغنی در کمر !

واقعا هم همینجور هست ما که خودمون ۲ تا ساختمان ساختیم ، الان هم داریم سومیش رو میسازیم اصلا به یاد نداریم  چه از کارهای اجرایی و ... یک عرب برای کار وارد ساختمان  شود .

پس فقط می ماند ناتوری ( همون نگهبانی  ) که فقط نیاز است به ۲ عدد چشم  که آن هم در پاره ای اوقات به دنبال نوامیس مردم سیر می کند .

حالا اونایی که پشت تی یو تا مزدا میشینن کار میکنن که واقعا جای بسی تحسین و تعجب دارد چون رانندگی زیاد ، متحمل فشار بر روی ستون فقرات است .

متاسفانه دیسک کمر هم در اعراب خوگشل شایع شده است . البته شاید این نسل جدیدشون سوسولن ، ماشالله نیاکانشون همه تن حریف بودن ، آخ هم که نمی گفتن .

یادمه معلم دینیمون میگفت عربها در طول تاریخ خواهان ۳ چیز بودند :

       ۱- زن                                      ۲- شراب                         ۳- جنگ

واقعا خداوند با خلق این موجودات عجیب یک بار دیگر ما انسانهای غافل را در فکر فرو میبرد که به عظمت او پی ببیم .

دیگه بستونه  باید برم درس بخونم .

به امید موفقیت شما دوستان خوبم

تعظیم برای دست ندادن

عملیات احداث کارخانه دست و پا سازی مصنوعی اهدایی جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران در  پاکستان آغاز شد.

بگذریم ...

کابوس تو را فراموش خواهم کرد

حس غریبی داشتم از آن روز ، سر بر شانه هایم نهادی ، نگاهی انداختی

خندیدی ، من گریستم

فریاد بر آوردی ، سکوت کردم

کوله باری از درد ، خسته از این و آن ، از زمانه ، آدم ها ، حتی خودت ، خودم

به چشمانم خیره شدی ، دیوانه ام کردی

خندیدی ، این بار من نیز خندیدم ، دستانم را به چشمانت هدیه کردم

گریستم و تو نیز گریستی ، دقایقی گذشت

در آغوش تو آرام گرفتم ، لحظه ای سکوت میان من و تو غوغایی کرد

تا به خود آمده بودم با هم رفته بودیم

نامت را پرسیدم ، از دل ، از همین آدم ها

همه گفتند تنهایی

دیگر میدانم که تنهایی ...

بگذریم

خدا هست ، من هستم و زندگی زیباست

خدای خورشید پشت ابر

خدای دقایق شاد و غمگین

مرا یاری ده تا امید را چاره ساز نا امیدی هایم سازم که تو بزرگی و امید بخش و یک دوست

 خوب و جاودانه در همه حال

هرکی میگه جات خالی نیست ، دروغ میگه ، خیلیم جات خالیه

هرکی میگه خیالی نیست ، دروغ میگه ، خیالیه

 

اگر آنروز می دانستم که در قلبت ...

هرگز دل نمی دادم به تو اینگونه با مستی

که هستی را فدا سازم برای قلب ...

خزان شد قلب من با آن همه برگ و بهارش

خشک شد ، پژمرد ، آن همه گلهای نوپایش

کنون با قلبی از اندوه و حسرت ، آرزومندم که برگردم

به آنروزی که از زنجیر و عشق و آرزوهایت رها بودم

ولی افسوس ...

ولی اندوه ...

کیست آنکه می رهاند مارا ز....

خوشا آنروزهای رهایی 

 خوشا آنروزها که دل در بند نبود

اما این زخم کهنه و قدیمی التیام نخواهد یافت ...

زهره ی آسمانی ، در تبلور عشق

 ۲ تا عکس خفن و زیبا از زهره 

 امیدوارم از دیدن این خلقت شگرف لذت ببرید

اولین عکس ، در حال اجام عملیات ( البته نمی دونم اسم این عملیات چیه ) اینجا کلیک کنید

برای دیدن دومین عکس اینجا کلیک کنید .

موفق ، پیروز ، سرفراز و برفراز باشید .

هرکی میگه بی خیالش دروغ میگه هرکی میگه خیالی نیست دروغ میگه

 

وقتی رفتی باز هوا بد شد

هرچی غم بود جلو پام سد شد

ماه رو از نگاه من دزدید

ابری که از آسمون رد شد

اینجاش دیگه خیلی زیباست :

گلا پژمردن   وای گلا مردن  شاخه هاشون زیر پا خم شد

ابرا باریدن دلا پوسیدن روزگار من پر از غم شد

این دلم مرده بس که آزرده

بس که غصه تو رو خورده

بی خبر مونده از همه رونده

قاصدک خبر نیاورده

اطلاع ندارم شعر از کیست ولی خواننده : محمد زارع