زندگی آنچنان هست که زندگانی باید کرد

زندگی پاورقیست ، جستجو بایدکرد

زندگی آنچنان هست که زندگانی باید کرد

زندگی پاورقیست ، جستجو بایدکرد

کام آخر - با آنکه هوا سرد نیست ولی می لرزم

کودکی می بینم

چخ چهره ی معصوم و پاکی

و آنچنان نورانی و زیباست که می توان در آن گم شد و تا عرش خدا را دید ...

وقتی می خندد دنیا زیباست و انگار که با خنده ی او دنیا از سیاه و سپید می گذرد و رنگ می گیرد

می گرید ،

زبان اش عاجز است تا دردش را بیان کند

اشک های همچون مرواریدش بر روی گونه می لغزد و می افتد ، انگار که پتکی بر سر من می کوبد .

توانایی دیدن گریه هایش را ندارم وقتی که عاجزم از کمک کردن ...

 

                                                    خدایا ، سرنوشت اش چه خواهد شد  ؟

-----------------------------------------------

آرزویم این است :

نتراود اشک از چشم تو هرگز ، مگر از شوق زیاد

و به اندازه ی هر روز تو عاشق باشی

عاشق آنکه تو را می خواهد و به لبخند تو از خویش رها می گردد ،

و تو را دوست بدارد به همان اندازه که دلت می خواهد

نمیدونم شاعرش کیه ،  قبلا یک بار گذاشته بودمش تو وبلاگ