بادها گم شده اند
آب ها خشکیده اند
ترک خوردن کاش های احساس حس می شود
و من بی تاب شدن کوچه ها را می بینم
و دخترک تنها را
که با لبانی خراشیده
گلوئی خشکیده
و چشمانی به گود رفته
با فریادی بی صدا
کسی را صدا می زند
آندر فانتیتوتیا بلواشگانش استییییییکی ( یعنی ممد یادت نره )